تاریخ قاجاریان، آمیخته با فساد فراوان و حکایت افول است. قاجاریان قبیلهای بودند که در منطقهی استرآباد گرگان زندگی میکردند و اصالت ترکمن داشتند. آنها نسب خود را به چنگیزخان مغول میرساندند. قاجارها یکی از هفت طایفهای بودند که بهعنوان قزلباش، به شاهان صفوی خدمت میکردند. با مطالعه خلاصه تاریخ ایران، میتوان متوجه شد که این نقطهی آغاز حضور آنها در بازی قدرت ایرانزمین بود.
دودمان قاجار 131 سال بر ایران حکمرانی کردند؛ دورهای که ایران شاهد تغییرات زیادی بود. در عهد قاجار، اولین گروه از جوانان برای آموزش در شاخههای فنی و پزشکی رهسپار اروپا شدند و همین باعث آشنایی بیشتر مردم با دنیای غرب شد. ساخت اولین کارخانههای صنعتی، راهاندازی چاپخانه، تلگراف، تلفن و چراغ برق، شهرسازی و راهسازی مدرن، خط آهن و سالن نمایش ازجمله تغییراتی بود که در تاریخ قاجاریان به وجود آمد.
با وجود همهی پیشرویها بهسمت دنیای مدرن، پادشاهان قاجار چنان در فساد و هدردادن سرمایههای ملی زیادهروی میکردند که در تاریخ ایران کمنظیر بود، فسادی که وجود کوتاهمدت وزیری پاکنهاد چون قائم مقام فراهانی را برنتافت و به قتلش رساند. هرزگیها و بیمسئولیتی دربار در تاریخ قاجاریان، زندگی پردرد و رنجی را برای مردم جامعه رقم زد. فقر و مرگ و بیماری، همنشین دائمی مردم کوچه و بازار بود.
نقشهی ایران در دورهی قاجاریان
وضعیت ایران قبل از بر سر کار آمدن دودمان قاجار
قاجاریان پس از سالها آشفتگی، جنگ، قحطی و کاهش جمعیت ناشی از بیماریهای مسری به قدرت رسیدند. در آن زمان، همچنان همان اختلافات قدیمی بین شیعه و سنی وجود داشت. ایران، ملت متحدی نبود. عثمانیها و ازبکها و ترکمنها تهدیدهایی اساسی در مرزهای ایران بودند. دو تهدید بزرگ، تمامیت ارضی ایران را تهدید میکرد: روسها از شمال و بریتانیاییهای از جنوب.
بریتانیا و فرانسه در حال رقابت برای دستیابی و به کنترل درآوردن هند بودند. فرانسه با قول کمکهای نظامی و کمک به بازگرداندن گرجستان، از ایران خواست که به هند حمله کند. بریتانیا بهمنظور جلوگیری از پیروزی رقیب قول داد تسلیحات و تجهیزات ارتش ایران را برای مقابله با تهاجمات روس تأمین کند.
بعدها فرانسه و روسیه پیمان دوستی منعقد کردند؛ بنابراین ایران دیگر نتوانست روی دوستی حکومت فرانسه حساب کند. در چنین وضعیتی، دولت بریتانیا هم هیچ کاری به نفع ایران انجام نداد.
ایران به افرادی نیاز داشت که با جهان و قوانین و هنجارهای بینالمللی آشنا باشند؛ اما متأسفانه از افراد لایق در این زمینه استفاده نمیشد و کسانی که نمایندهی ایران در امور بینالملل میشدند، اغلب دستنشاندهی دولتهای بیگانه و وطنفروش بودند. همین افراد از بیسوادی و عشرتطلبی شاهان سوءاستفاده و زمینه را برای تاراج بیشتر بیگانگان فراهم میکردند. تاریخ قاجاریان، سرشار از حضور استعمارگران و یغمای سرمایههای کشور است.
انقلاب صنعتی و انقلاب فرانسه، آغازگر عصر جدیدی در زندگی اروپاییها شد و بهسرعت پیشرفت کرد. در آن زمان، ایران در استبداد و تعصبات مذهبی گرفتار بود. بنابراین، بیخبری مردم از تحولات جهانی ادامه پیدا کرد. شاهان قاجار و مقامات ارشد، تأیید نمیکردند یا اجازه نمیدادند که روشنفکران با سیستم مدیریت خودشان به ایران کمک کنند. روح غالب در تصمیمهای مقامات چنان بود که با هرچیز جدید و ناآشنایی مخالفت میکردند. اگر فکر میکردند که ایدهها یا سیستمهای جدید ممکن است آنها را از سنتهای موروثیشان دور کند، قطعاً ساز مخالف میزدند.
آغا محمدخان قاجار، آغازگر تاریخ قاجاریان
بعد از مرگ نادرشاه افشار، محمدحسنخان قاجار از نبود قدرت مرکزی استفاده کرد و به پشتیبانی ایل قاجار، فرمانروایی شمال ایران را به دست گرفت. او بعدها به جنگ سپاه کریمخان رفت. نبرد با علیخان، سردار سپاه زند، حاصلی جز مرگ محمدحسنخان و اختهشدن پسرش، آغا محمدخان نداشت.
کریمخان زند، آغا محمدخان را به دربار برد و رفتار نیکویی با او در پیش گرفت. آغا محمدخان زیرکانه کینهاش را مخفی کرد و با چاپلوسی به مقاماتی در دربار زند دست یافت.
بعد از مرگ کریمخان، آغا محمد قاجار علم شورش برداشت. لطفعلیخان در برابر او با رشادت ایستادگی کرد؛ اما درنهایت با خیانت وزیرش، حاج ابراهیم کلانتر شکست خورد.
بعد از این شکست، آغا محمدخان قاجار بسیاری از مردم کرمان را به جرم همکاری با لطفعلیخان کور و زنان را بین سپاهیانش تقسیم کرد. اختهشدن و تجربههای تلخ دیگر، از او دیکتاتوری سرسخت و کینهای ساخته بود. او بهسرعت تصمیم میگرفت و تا به هدفش نمیرسید، آرام و قرار نمییافت. آغا محمدخان قاجار تاریخ قاجاریان را چنین با خونخواری و سنگدلی رقم زد. او تهران را به پایتختی حکومتش برگزید.
مانند نادرشاه، آغا محمد خان هم در ابتدا تصمیم گرفت که ازبکها و گرجیها را به عقب براند؛ اما این کارها را خردمندانه اجرا نکرد. درنهایت، بیرحمیاش گریبان خودش را گرفت و خدمتکارانش او را کشتند.
فتحعلیشاه قاجار
آغا محمدخان فرزندی نداشت؛ به همین دلیل بعد از او برادرزادهاش، فتحعلیخان، بر اریکهی قدرت تکیه زد و دومین پادشاه تاریخ قاجاریان شد. او موفق شد همهی مشکلات، ازجمله دیگر مدعیان تاجوتخت را از میان بردارد. صدراعظم او، حاج ابراهیمخان کلانتر، در این لشکرکشیها بسیار کمککننده بود. وقتی قدرت فتحعلیشاه تثبیت شد، در یک روز دستور داد چندین نفر را دستگیر و قطع عضو و تبعید کردند و برخی را زیر شکنجه کشتند. صدراعظم هم در بین این افراد بود؛ زیرا فتحعلیشاه او را تهدیدی برای تاجوتخت میدید.
پس از آن، زمانی که فتحعلیشاه احساس آرامش کرد، پسرانش را برای حکمرانی به قسمتهای مختلف ایران فرستاد. پس از بهانجامرساندن این کارها، برای گذراندن وقت خود با همسرانش و لذت همراهی با شعرا و تملقگویانش، باقی عمر را در حرمسرای بزرگ خود گذراند. او عصارهی بیلیاقتی و وطنفروشی بود. دو عهدنامهی خائنانهی ترکمانچای و گلستان در دورهی او امضا شد.
در طی این قراردادها، بخشهایی از ایران برای همیشه به روسیه سپرده شد. او در نهایت در سن 62سالگی بعد از 37 سال حکومت درگذشت.
محمدشاه قاجار
پس از مرگ فتحعلیشاه، پسرش محمدمیرزا بر تخت نشست. او با حمایت دولتهای روسی و بریتانیایی، بهراحتی رقبا را کنار زد. میرزا ابوالقاسم، صدراعظم وی، اصلاحاتی را در دربار و مدیریت آغاز کرد. البته، این اصلاحات بههیچوجه برای درباریان خوشایند نبود. او حتی تأثیر شاه و همراهان نزدیکش در مسائل قانونی را محدود کرد.
درباریان با افکار و منابع مالی خارجیها حمایت میشدند و محمدمیرزا را به میرزا ابوالقاسم بدبین میکردند. آنها به محمدمیرزا القا کردند که صدراعظمش قصد جایگزینکردن او را دارد. بریتانیا هم روی همین هدف کار میکرد. سرانجام، شاه دستور داد صدراعظم را دستگیر کنند؛ بعداً او را در زندان خفه کردند. اعمالی ازایندست، در تاریخ قاجاریان بسیار معمول بود.
حاج میرزا آقاسی بهعنوان صدراعظم بعدی انتخاب شد. او در کشتن صدراعظم قبلی نقشی اساسی ایفا کرده بود. دو سال بعد، محمدشاه فهمید که حاج میرزا آقاسی نمیتواند این کار را با کفایت انجام دهد؛ ولی به این دلیل که معلم معنوی محمدشاه بود، جرئت نکرد او را از منصبش کنار بگذارد.
حملهی محمدشاه به هرات، با تهدید و نارضایتی بریتانیاییها مواجه شد. بریتانیا جزیرهی خارک در خلیجفارس را اشغال کرد. حرکت بعدی محمدشاه، تنبیه عثمانیها بود؛ زیرا آنها کربلا را اشغال کرده بودند.
روسیه و بریتانیا، بین ایران و دولت عثمانی واسطه شدند. نتیجهی آن معاهدهای بود که طبق آن کرانهی غربی اروندرود (عربها به آن شطالعرب میگویند) به ایران تعلق گرفت و کشتیهای ایرانی توانستند در نیمهی شرقی آن کشتیرانی کنند.
ناصرالدینشاه
پس از مرگ محمدشاه، پسر هفدهسالهاش، ناصرالدین جانشین وی شد. او تقریباً ۵۰ سال حکومت کرد و شاهی است که در تاریخ قاجاریان با سفر به اروپا و حرمسرای پرجمعیتش شناخته میشود. میرزا تقیخان فراهانی برای بهحکومترسیدن ناصرالدینشاه بسیار تلاش کرد و بهعنوان صدراعظم او انتخاب شد. او بهنام «امیرکبیر» شهرت یافت. امیرکبیر سعی کرد در سیستم مدیریتی فاسد دربار اصلاحاتی به وجود آورد.
امیرکبیر ارتش را مجدداً سازماندهی کرد و لباس رزم یکسان برای نظامیان تهیه نمود، سیاستهای هزینه را بهبود بخشید، حقوق و مقرریهای نامعقول را حذف و تنظیم کرد و روزنامهای دولتی بهنام «وقایع اتفاقیه» را به طبع رساند. او طلایهدار نوسازی ایران به حساب میآید.
امیرکبیر مدرسهی مدرنی بهنام «دارالفنون» برای مطالعات نظامی و مهندسی و پزشکی تأسیس کرد. او همچنین معلمانی از اتریش و ایتالیا و فرانسه استخدام نمود. پیش از افتتاح مدرسه، به ناصرالدینشاه القا کرده بودند که محبوبیت امیرکبیر تهدیدی برای تاجوتخت اوست. درنهایت قاجاریان وجود او را برنتافتند و شاه را وادار کردند که او را به کاشان تبعید کند. این پاکباختهی وطن به توطئهی درباریان و حکم شاه در خون خود غلتید و به کام مرگ رفت. امیرکبیر قربانی فتنهها و توطئههای مادر ناصرالدینشاه و میرزا آقاخان نوری شد. مرگ این مرد میهنپرست نقطهای سیاه در تاریخ قاجاریان است.
بعد از او، میرزا آقاخان نوری با حمایت انگلیسیها به وزارت رسید. او شهروندی بریتانیایی بود. همانطور که ناصرالدینشاه وقت خود را با لذتهای مختلف سپری میکرد، میرزا آقاخان مشغول خیانت به کشور بود. سرانجام، ناصرالدینشاه او را از منصبش خلع کرد.
اعتمادالدوله جایگزین او شد و اصلاحات امیرکبیر را متوقف کرد. میرزا حسینخان سپهسالار، تنها صدراعظم ناصرالدینشاه بود که کار خود را وقف اصلاحات امیرکبیر کرد؛ ولی او نیز مرگی مشابه امیرکبیر داشت. او بود که ناصرالدینشاه را به سفرهای خارجی تشویق میکرد تا به این وسیله بتواند لزوم اصلاحات را به او بفهماند. نتیجهی آن سفرها فقط هدردادن بودجه و بهبارآوردن ننگ برای کشور بود.
درنتیجهی سوءاستفادهی ناصرالدینشاه از بودجه، ایران مجبور شد امتیازات تجاری و نظامی و بانکداری زیادی به روسها و بریتانیاییها بدهد. درنهایت میرزا رضا کرمانی، ناصرالدینشاه را در نزدیکی حرم شاه عبدالعظیم ترور کرد.
مظفرالدینشاه
بعد از ترور ناصرالدینشاه، پسر چهارمش، مظفرالدین برای برتختنشینی از تبریز عازم تهران شد. او نیز چون پدر تشنهی هوسرانی و خوشگذرانی بود و کاردانی لازم را برای ادارهی مملکت نداشت.
او برای اولین سفرش به اروپا، از روسیه وام گرفت و در ازای آن، درآمد گمرکات ایران بهاستثنای گمرک کرمان و خلیجفارس را در اختیار بانک استقراضی روس در تهران قرار داد. بعد از آن هم بارها این وامگرفتن برای سفر تکرار شد که حاصلی جز فقر و ننگ برای ایرانیان نداشت. واگذاری حفاری و برداشت نفت نیز در این دوره به شرکت فرانسوی دارسی سپرده شد.
اغلب درباریان، جیرهخوار یا تحتتأثیر سیاستهای بریتانیا و روسیه بودند و بر مردم ستم بسیار روا میداشتند. بیخیالی شاه نسبت به اوضاع وخیم مملکت و رفتار کارگزاران و وزرای دربار، کمکم مردم را به شورش و اعتراض کشاند.
شخصیتهای مذهبی به امینالسلطان، صدراعظم مظفرالدینشاه اعتراض کردند و درنتیجهی اعتراض آنها، صدراعظم برکنار و «عدالتخانه» یعنی خانهی عدالت تأسیس شد.
انقلاب مشروطه ایران
تنها راهحل برای جلوگیری از فساد دولت و دخالت بیگانگان در امور داخلی ایران این بود که شاه مجبور باشد نسبت به نظامنامهی قانونی مکتوب، پاسخگو باشد. در سال ۱۹۰۵ میلادی، این ایده به جنبشی مردمی بهنام «انقلاب مشروطه» تبدیل شد. در تاریخ قاجاریان، این انقلاب گامی بزرگ و روبهجلو بود که مردم برداشتند.
بعد از تقریباً یک سال از تظاهرات و اعتصابات، مظفرالدینشاه وادار شد با خواستهی انقلابیان موافقت کند. بنابراین، تصمیم بر این شد مجلس منتخبی تشکیل شود که قانون اساسیای تدوین کند تا قدرت سلطنتی محدود شود. افزون بر این، مقرر شد نظام پارلمانی حکومت را ایجاد کند و اختیارات قوهی مقننه را تعیین نماید.
مظفرالدینشاه اندکی پس از امضای حکم مشروطیت درگذشت و پسرش محمدعلیشاه جایگزین وی شد.
محمدعلیشاه
او ششمین پادشاه دودمان قاجار بود. در دورهی او مجلس مشروطه تأسیس شد؛ ولی شاه که آن را محدودکنندهی قدرت خویش میدید، چندان سر مدارا با مجلسیان نداشت و بالاخره به دستور وی، لیاخوف روسی مجلس ایران را به توپ بست. گروهی از آزادیخواهان و نمایندگان مجلس، چون جهانگیرخان صوراسرافیل دستگیر شدند و در باغ شاه به قتل رسیدند.
محمدعلیشاه خیانتکارانه دست روسها را در ایران باز گذاشت تا لشکریانشان در تبریز بر جان و مال آزادیخواهان و مشروطهچیها حملهور شوند و فجایع دردناکی بیافریند. احمد کسروی در کتاب «تاریخ هجدهسالهی آذربایجان» شرح آنچه بر مردم تبریز رفت و اعدام و تیرباران جوانان ایرانی را با جزئیات شرح داده است، جنایاتی که با چراغ سبز شاه قاجار به روسها رخ داد.
محمدعلیشاه در سال پایانی حکومتش چنان به کشتار و اعدام و ستم بر مردم و مشروطهچیها اصرار ورزید که در تاریخ قاجاریان، آن سال را «دورهی استبداد صغیر» مینامند. اما آزادیخواهان در برابر وی کوتاه نیامدند و با جانفشانیهای افرادی چون ستارخان و باقرخان، درنهایت، محمدعلیشاه به سفارت روسیه پناهنده شد و از ایران رفت. پس از او، پسر دوازدهسالهاش، احمدشاه به حکومت رسید.
پایان کار تاریخ قاجاریان
مجلس احیا شد؛ اما احیاشدن مجلس نتوانست به نفوذ کشورهای خارجی بر ایران خاتمه دهد. همزمان با برتختنشستن احمدشاه ۱۴ساله، جنگ جهانی اول آغاز گردید. ایران اعلام بیطرفی کرد. بااینحال، عثمانیها از غرب و روسها از شمال و بریتانیاییها از جنوب، خاک ایران را اشغال کردند. وقوع جنگ در آن مناطق باعث شد روستاهای زیادی تخریب و هزاران نفر غیرنظامیان ایرانی کشته شوند و وضعیتی نزدیک به قحطی به وجود آید.
بریتانیا با دیدن تحولات اجتماعیسیاسی روسیه پس از وقوع انقلاب کمونیستی در آنجا، تصمیم گرفت از ورود این ایدئولوژی به ایران و هند جلوگیری کند. اگر چنین اتفاقی میافتاد، منافع بریتانیا در این دو کشور نیز به خطر میافتاد، بهویژه امتیاز انحصاری اکتشاف نفت در ایران که آن را برای مدت ۶۰ سال دریافت کرده بود.
در سال ۱۹۰۸ میلادی، نفت در جنوبغرب ایران کشف شد و صادرات آن از سال ۱۹۱۱ آغاز گردید. بریتانیاییها ۵۱درصد از سهم «شرکت نفت ایران و انگلیس» را داشتند که برای آنها سود بسیار زیادی به همراه داشت. بنابراین، انگلیس ترجیح میداد در ایران دولت مرکزی مقتدری سرکار باشد که احمدشاه چنین شخصیتی نبود.
درنتیجه، بریتانیا رضاخان را انتخاب کرد که فرماندهی نظامی ناشناختهای در قوای قزاق مازندران و تنها نیروی نظامی ایران بود. آن زمان، مجلس تعطیل بود و اعتراضات روزنامهنگاران به جایی نمیرسید. بنابراین، انگلیسیها فرصتی یافتند تا بتوانند با کودتایی او را به قدرت برسانند. آنها چهار سال به او کمک کردند تا شورشها را سرکوب و نظم را برقرار کند.
اینگونه بود که تاریخ قاجاریان به پایان رسید و تاریخ ایران با بهقدرترسیدن سلسلهی پهلوی، پا به عصر جدیدی نهاد.
تاریخ قاجاریان، تاریخ پیمانهای ننگین
در طول تاریخ قاجاریان، پیمانهای شرمآوری با خارجیها بسته شد. جنبشهای میهنپرستانهی برخی از افراد هم نتوانست مانع از وقوع چنین رویدادهایی شود. زمانی که فتحعلیشاه بهعنوان پادشاه بر ایران حکمرانی میکرد، عباسمیرزا مسئول دفاع از مرزهای ایران در برابر روسها بود. او بهمدت ۱۰ سال در جبهههای جنگ، شجاعت بسیاری از خود نشان داد؛ اما موفقیتی کسب نکرد.
ایران مجبور بود عهدنامهای موسوم به «گلستان» را بپذیرد و همهی سرزمینهای شمال رود ارس، شامل گرجستان و قفقاز را به روسیه واگذار کند. افزون بر این، ایران از داشتن ناو جنگی در دریای کاسپین محروم شد. میانجیگری بریتانیا در این پیمان صلح، بهنفع روسها بود؛ زیرا آنها نیاز داشتند روابط خود با روسیه را تقویت کنند.
درنتیجه، چندین نفر از درباریان و نخبگان و همینطور روحانیان مخالفت خود را با عملکرد دولت ایران در ازدستدادن آن بخشهای کشور اعلام کردند. چنین بود که ایدهی ازسرگیری جنگ علیه روسها، ترویج شد و بازهم جنگ بین ایران و روسیه آغاز گردید. ایران خوب پیش میرفت تا اینکه رقابت بین شاهزادگان و اختلافنظر بین فرماندهان فزونی یافت و عدهای عقبنشینی کردند و عدهای جنگ را ترک نمودند. ارتش ایران کند و ضعیف شد و بار دیگر تاریخ قاجاریان نشان داد که این سلسله در پی منافع شخصی خود است نه منافع کشور.
این بار هنگامی که روسها سرزمینهای خود را باز پس گرفتند، بیشتر پیشروی کردند و تبریز را هم تصرف نمودند. پیمان ننگین دیگری که ایران مجبور بود آن را امضا کند «ترکمانچای» نام داشت. بر اساس این پیمان، ایران مجبور بود هزینهای برای نقض پیمان «گلستان» و همچنین خسارات و تلفات بهبارآمده بپردازد. این خسارت و بیآبرویی برای ایران بسیار سنگین بود. البته این آخرین باری نبود که شاهان قاجار در برابر بیگانه سر خم کردند.
عهدنامههای گلستان و ترکمانچای، معاهدهی آخال، امتیاز رژی، امتیاز تالبوت، امتیاز نفت دارسی و بسیار عهدهای پنهان که درباریان قاجار با استعمارگران اروپایی و روسی بستند، قراردادهای ننگینی بود که دارایی و سرزمین ایران را به اندک بهایی به بیگانگان سپرد. شاهان قاجار قلم در خون جوانان ایران زمین میزدند و برگههای خائنانه را امضا میکردند. عارف قزوینی در همین دوران تصنیف «از خون جوانان وطن لاله دمیده» را سرود که نالهای جگرسوز از مرگ پاکان بود.
پرسشهای متداول درباره تاریخ قاجاریان
اگر پاسخ پرسش خود را در اینجا پیدا نکردید، در بخش دیدگاههای زیر این پست برای ما کامنت بگذارید و سوالتان را بپرسید. ما حتما به آن پاسخ خواهیم داد.
پادشاهان سلسلهی قاجار، بهترتیب چه کسانی هستند؟
آغا محمدخان قاجار، فتحعلیشاه، محمدشاه، ناصرالدینشاه، مظفرالدینشاه، محمدعلیشاه و احمدشاه قاجاریانی بودند که بهترتیب در ایران حکومت کردند.
سلسلهی قاجار چند سال بر ایران حکومت کرد و درنهایت چگونه برچیده شد؟
قاجاریان حدود 130 سال بر ایران حکومت کردند و آخرین شاه این دودمان، احمدشاه، توسط انگلیسیها خلع و رضاخان جایگزین وی شد.
عهدنامههای ننگین ترکمانچای و گلستان در دورهی کدام پادشاه قاجار امضا شد؟
این دو عهدنامه در زمان فتحعلیشاه قاجار بین ایران و روسیه بسته شد.