در قرنهای نهم و دهم میلادی، ترکها که جنگاورانی نیرومند بودند به دربار امیران ایرانی و خلفای عباسی راه یافتند. یکی از آن جنگاوران، آلپتکین، سپاهسالار لشکر سامانیان بود. او با همراهی عدهای از یاران خود کوشید تا نصر بن عبدالملک بن نوح را بر تخت حکومت سامانی بنشاند ولی موفق نشد؛ درنهایت، منصور بن نوح، پسرعموی نصر بن عبدالملک بر تخت نشست. بعد از این رخداد، آلپتکین به غزنی در افغانستان رفت و آنجا را فتح کرد. بدین ترتیب، تاریخ غزنویان آغاز شد.
آلپتکین ارتباط با بخارا و سامانیان را قطع کرد و توانست با تلاش بسیار، به قدرت و سرزمینهای خود بیفزاید. برای آشنایی بیشتر با تاریخ غزنویان لازم است که نگاهی به خلاصه تاریخ ایران بیندازیم.
نقشهی ایران در دوران غزنویان
آغاز تاریخ غزنویان
بعد از آلپتکین، دامادش سبکتکین بر تخت او تکیه زد. او نیز با لشکرکشیهایی تلاش کرد قلمروی غزنویان را وسعت ببخشد. سبکتکین بردهای بود که آموزش نظامی دیده بود و آلپتکین او را خریداری کرد. خوی نظامیگری، سبکتکین را به نبرد برای فتح وا میداشت. او برخلاف آلپتکین، با سامانیان از در مدارا وارد شد و در ظاهر از آنان اطاعت و به نامشان سکه ضرب کرد. حتی وقتی منصور بن نوح سامانی در دفع شورشیان به مشکل برخورد، سبکتکین به کمکش شتافت.
درنهایت، سبکتکین در سال ۹۹۷ میلادی درگذشت و پسرانش محمود و نصر و اسماعیل به جانشینی او رسیدند.
سلطان محمود غزنوی
در دوران سلطانمحمود، پسر آلپتکین و نوهی سبکتکین، قدرت غزنویان بهطرز چشمگیری افزایش یافت.
محمود همهی قسمتهای خراسان و سیستان و فرارود (ماوراءالنهر) را تصرف کرد. او حداقل ۱۷ پیشروی نظامی در مرزهای هند داشت. او معبدهای مردم آن مناطق را غارت نمود و با حملات پیدرپی، قدرت دفاعشان را درهم شکست. اسلام و زبان فارسی از طریق همین حملههای سلطانمحمود در شبهقارهی هند نفوذ کرد.
در تاریخ غزنویان، به جنگهای محمود در برابر غیرمسلمانان جهاد گفته میشد و او به فرمانداران نظامی آن جنگها، عنوان «قهرمانان گسترشدهندهی اسلام» اطلاق مینمود.
او بهشدت از مسلمانهای غیر سنی متنفر بود. ازاینرو، بسیار بعید است که فردوسی شیعه بوده باشد؛ زیرا در آن صورت، محمود نسبت به او بیتفاوت نمیماند و بلایی به سرش میآورد. غزنویان از هیچ ملیت یا گروه قومی خاصی تشکیل نشده بودند. بااینحال جالب است بدانید که فارسی، زبان رسمی این دوره بود و در دربار این سلسله به کار میرفت.
فتح سومنات بهدست سلطان محمود
مهمترین پیروزی سلطانمحمود، فتح سومنات، بت بزرگ هندوستان بود. صدها برهمن به دعا و نگاهبانی از این بت میپرداختند. ارتفاعش به حدود پنج متر میرسید و هندوان از سراسر هند به زیارتش میآمدند.
وقتی سلطانمحمود بهقهر درهای بتخانه را گشود، هندوها به پای سومنات افتادند تا بلکه از خشم سلطان در امانشان دارد؛ ولی او بت سومنات را به زیر کشید و ثروت بتخانه را به یغما برد.
تاریخ غزنویان، بعد از سلطان محمود
بعد از مرگ سلطانمحمود، میان پسرانش محمد و مسعود، بر سر جانشینی او اختلاف افتاد. دست آخر، مسعود پیروز شد و بر تخت تکیه زد. بغداد نیز حاکمیت او را تأیید کرد.
سلطانمسعود تازهکار به کارگزاران دربار که زمانی خدمتگزار پدرش بودند، بدبین بود و درصدد برآمد که آنها را از میان بردارد. به این ترتیب، قصر از وجود مشاوران کاردان و دلسوز خالی شد. آخرین وزیر سلطانمحمود، حسن بن محمد میکالی، به «حسنکوزیر» مشهور بود. او برای برتختنشستن محمد، برادر سلطانمسعود، بسیار تلاش کرد؛ به همین سبب، مسعود از وی کینه به دل داشت.
ازآنجاکه حسنکوزیر، فردی خوشنام و صاحب جایگاهی والا در بین مردم بود، مسعود نمیتوانست بهراحتی او را از میان بردارد؛ پس به حسنک تهمت ارتداد زد و درنهایت وی را بر دار کرد. شرح این اعدام در کتاب «تاریخ بیهقی» آمده است.
اعدام حسنکوزیر، کمر تدبیر دربار غزنویان را شکست و آنها را در نظر مردم زبون کرد؛ چراکه میدانستند حسنک به چه علت بر دار شده است.
مسعود به پیروی از پدر، به هندوستان لشکرکشی کرد؛ غافل از اینکه خزانههای هند از طلا و گوهر خالی است و این عمل، نتیجهای جز تحمیل هزینههای گزاف لشکرکشی ندارد.
با همین ندانمکاریهایِ سلطانمسعود، حکومت او نابود گشت و شمع تاریخ غزنویان خاموش شد. او در حفظ تمامیت ارضی خود کارایی نداشت و عاقبت در خراسان، در نبرد با سلجوقیان ترکمن تسلیم شد و آنها نیشابور را بهراحتی فتح کردند؛ افزون بر آن، مرو و هرات را نیز اشغال نمودند. بعد از آنکه مسعود خراسان را واگذار کرد، طولی نکشید که شاهان غور به سایر سرزمینهای او حمله کردند. چنین شد که دوران سلطنت غزنویان به پایان رسید.
مردم در دوران مسعود آنقدر رنج کشیدند که حتی نخبگان خراسان هم حملهکنندگان را تأیید کردند و به مسعود ترجیحشان دادند. البته، شاعران دربارش چنان او را تحسین میکردند که در بازتاب نیمقرن حاکمیت غزنویان در تاریخ ایران بسیار اغراق شده است. فرخی و عنصری و منوچهری برخی از این شاعران بودند.
نقش سیاسی غزنویان
غزنویان سراسر سرزمینهای سامانیان در خراسان و همچنین بخش شرقی افغانستان کنونی را به دست گرفته بودند. در مرزهای غربی سرزمینهای غزنویان، آل بویه و زیاریان مشغول حکمرانی بودند؛ اما برخلاف آنها، خلیفهی بغداد حق حکمرانی غزنویان را تأیید کرده بود. برای سلطانمحمود، مهمترین وظیفهی حکومت نیمهمستقل غزنویان، رهبری جنگهایی علیه هند بود.
دغدغهی اصلی غزنویان دفاع از سنیها در برابر شیعیان بود. آنها نیرویی قدرتمند برای خلیفهی عباسی در سرزمین کافران یعنی هند به حساب میآمدند. تاریخ غزنویان نشان میدهد که آنها نقش فرهنگی دیگری نیز از سامانیان به ارث برده بودند: حمایت از ادبیات و شعر فارسی و ترغیب شاعران و ادیبان.
دستاوردهای مردم طی تاریخ غزنویان
منبع اصلی درآمد غزنویان غنائمی بود که از ملّتهای دیگر به غارت میبردند. خیلی زود این منبع درآمد قطع شد و ارتش ضعیف آنها متزلزل گردید و حکومت خشن غزنویان افول کرد. جنگهای مداوم امکان مجال نداد که رفاه و آرامش برای مردم گسترده شود و مالیات را سنگین و سنگینتر کرد. پیوسته جوانان به میدان جنگ فرستاده میشدند، زمینهای کشاورزی نابود میشد و قحطی طولانیمدتی پدیدار شده بود.
در مقابل همهی این ویرانیها، فقط خلیفهی بغداد بود که از پیروزیهای نظامی غزنویان خشنودی داشت. خلیفه میدانست که اگر سپاه آنها بیکار بماند، برایش دردسرساز خواهد بود؛ بنابراین دائم از لشکرکشیها و فتوحات آنها به عناوین جهاد و گسترش اسلام حمایت میکرد.
در طول تاریخ غزنویان، مردم ایران به زبان فارسی صحبت میکردند و به سنتها و جشنها و حتی باورهای باستانی خود ادامه میدادند، به حدی که انگار هیچ تضادی میان آن باورها و دین جدیدشان اسلام نبود. درنتیجه، با وجود همهی سختیهای آن دوران، ایرانیان در حال بهدستآوردن دوبارهی هویت گمشدهی خود بودند. «شاهنامه»، کتاب حماسی فردوسی که هویت ایرانیان را زنده کرده است، در همین دوره و در تاریخ غزنویان خلق شد. فردوسی به طبقهی دهقانان جامعه یعنی زمینداران تعلق داشت.
طبقات مختلف مردم در تاریخ غزنویان
در آن دوره، مردم ایران به طبقات مختلفی تقسیم میشدند و تنها عامل پیوند آنها هویت قومی مشترکشان بود؛ چنانکه شاعران دربار نیز با رعایت این طبقات با مردم ارتباط داشتند. طبقات اجتماعی در تاریخ غزنویان عبارت بودند از:
- دهقانان: مردم این طبقه از فئودالهای نجیبزادهای بودند که از دوران ساسانیان باقی مانده بودند. آنها زمینداران بزرگی بودند که وارثان دولتهای محلی به حساب میآمدند.
- عیاران: آنها جنگجویان شهری آزاد بودند که با دزدی از ثروتمندان، به فقرا کمک میکردند.
- جوانمردان: این گروه، تاجران شهری آزاد بودند. جوانمردان و عیاران بهنوعی باهم در وضعیت اتحاد قرار داشتند.
- ترکها: آنها بهعنوان برده خرید و فروش و به دیگران هدیه داده میشدند. ترکها گاهی منشأ ناآرامی در کشور بودند.
- غازیان: گروهی از جنگجویان بودند که در جنگها به ارتش محمود کمک میکردند. این گروه از زمانی به وجود آمده بود که سامانیان از داوطلبان جنگی دعوت میکردند به ارتش بپیوندند. غازیان به اعضای جدید برای شرکت در جنگها آموزش میدادند. این کار را در ساختمانهایی بهنام «رباط» انجام میدادند که بسیار شبیه به کاروانسراها بود. منبع درآمد آنها از مالیات بود. آنان هرگز نقشی در ساختن و تولیدکردن نداشتند.
زیبایی ترکها خیرهکننده بود. بهدلیل تعداد زیادشان، همجنسگرایی در میان گروههایی از آنها رواج پیدا کرده بود؛ چنانکه دربار غزنویان نیز گرفتار آن شده بود. بردههای دیگر از روم و زنگبار و اتیوپی بودند. آنها قدرت بدنی ترکها را نداشتند؛ درنتیجه، از آنان بهعنوان خدمتکار، کاتب، جمعآوریکنندهی مالیات و ناظر تجارت استفاده میشد.
افول و فروپاشی غزنویان
بیتدبیریهای سلطانمسعود در قتل بزرگان و لشکرکشیهای بیهوده و وضع مالیاتهای سنگین برای تأمین هزینههای دربار، غزنویان را بسیار ضعیف کرد تا در حملهی سلجوقیان، بخشهایی از سرزمین را واگذار کنند. بعد از او دربار غزنویان چندان شکوه و جلالی نداشت و قلمروی آنها فقط به بخشی از غرب هند محدود میشد. آخرین پادشاه تاریخ غزنویان، خسرو ملک بود که بهدست غوریان از میان برداشته شد.
پرسشهای متداول درباره تاریخ غزنویان
اگر پاسخ پرسش خود را در اینجا پیدا نکردید، در بخش دیدگاههای زیر این پست برای ما کامنت بگذارید و سوالتان را بپرسید. ما حتما به آن پاسخ خواهیم داد.
اولین دودمان پادشاهی ترک در ایران کدام است؟
غزنویان نخستین سلسهی ترکها در ایران بودند.
معروفترین پادشاهان تاریخ غزنویان چه کسانی بودند؟
سلطانمحمود و پسرش سلطانمسعود از معروفترین پادشاهان تاریخ غزنویان بودند.
فردوسی در زمان کدام پادشاه غزنوی شاهنامه را سرود؟
فردوسی در دورهی حکومت سلطانمحمود غزنوی شاهنامه را سرود و تدوین کرد و چون بسیار فقیر شده بود، به امید دریافت پاداش، کتابش را به سلطان پیشکش نمود. برخورد سرد محمودغزنوی، او را بسیار آزرد و تا آخر عمر بابتش دلگیر بود.