حمله اعراب به ایران منجر به شکست ارتش ساسانیان شد و ایرانیها نابودی کشورشان را در ابعادی گسترده تجربه کردند. پس از این حمله، تاریخ ایران وارد مرحلهی جدیدی شد. بهرهنبردن از الگوها و تجربههایی موفق حکومتی از یک سو و نداشتن نیت خیر و برنامهی مشخص برای مملکتداری از سوی دیگر، سرنوشت شومی را برای نیاکان ما رقم زد.
بسیاری میخواهند بدانند اعراب چند سال بر ایران حکومت کردند . پاسخ آن است که اعراب بهمدت دو سده بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم در ایران حکم راندند. پس از آن، بیرون رانده شدند؛ اما شیوهی کشورداری آنها و باور دینیشان در ایران ریشه دوانده بود.
ﻧﻘﻄﻪی ﺷﺮﻭﻉ ﺟﻨﮓ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻥ، میانرودان بود. این منطقه در آن زمان جزو قلمروی ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ به شمار میرفت. اعراب مسلمانشدهی میانرودان ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﻠﻄﻪی ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﻨﻨﺪ؛ ازاینرو قیام کردند. ﺳﺮﮐﻮﺏ ﺍﯾﻦ ﻗﯿﺎﻡ ﺗﻮﺳﻂ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﮔﺴﺘﺮش درگیری و پیوستن مسلمانان بیشتر به صف جنگ علیه ساسانیان شد.
ابن خلدون دربارهی این ظفرمندان مینویسد: «ﺳﻨﮕﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﻦ ﻋﻤﺎﺭﺕ ﺑﺮﻣﯽﮐﻨﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺯﯾﺮ ﺩﯾﮓ ﺑﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ﯾﺎ ﺁنکه ﺗﯿﺮ ﺳﻘﻒ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺯﯾﺮ ﺧﯿﻤﻪ ﻧﺼﺐ ﮐﻨﻨﺪ.»
نقشهی حملهی اعراب به ایران
نبرد قادسیه
سراسر پادشاهی یزدگرد سوم به جنگ با اعراب گذشت. در زمان حکومت او بین ایرانیها و عربها بارها درگیری رخ داد که در آخرین آنها، رستم فرخزاد از ایران در برابر سعدبن ابی وقاص عرب قرار گرفت و تا آخرین نفس جنگید و ناکام کشته شد.
رستم فرخزاد از نابهسامانی اوضاع سپاه آگاه و مخالف جنگ بود. او به یزدگرد پیشنهاد کرد تا با عربها صلح کند؛ ولی یزدگرد نپذیرفت. رستم ناچار به نبرد رفت. با شکست سپاه، یزدگرد از تیسفون به ماد گریخت و آنجا به دست آسیابانی کشته شد.
این حمله در زمان حکومت عمر، دومین خلیفهی مسلمانان اتفاق افتاد. وجود فساد در طبقات برتر جامعه، زوال ساختار اعتقادی آنها، قوانین قومی و مسائل مالی باعث شد که ایرانیهای طبقات اجتماعی پایینتر، دلیلی برای حمایت از حکومت موجود نداشته باشند. در آن زمان، آئین زرتشت بازیچهی دست روحانیان و دربار شده بود و آنان با تحریف آموزههای زرتشت، دین را به وسیلهای برای افزایش قدرت پادشاهان و ستم بر مردم و ایجاد نظام طبقاتی ظالمانه و برقراری تبعیض تبدیل کرده بودند؛ آنگونه که هیچ روزنهی امیدی برای بهبود وضع مردم عادی باقی نمانده بود و کسی را یارای پرسشگری در برابر این تقدس حیلهگرانه نبود.
با وجود ناخشنودی مردم از ساسانیان، اعراب نتوانستند همهی سرزمینهای ایران را تصرف کنند.
حمله اعراب به ایران انتقامجویانه بود؛ زیرا پادشاهان ایرانی اغلب قیامهای آنها را سرکوب کرده و آیین جدید آنها را نپذیرفته بودند. هنوز خاطرهی شاپور ذوالاکتاف که شورش اعراب را منکوب کرده و به اسارتشان گرفته بود از حافظهی قوم عرب پاک نشده بود.
در حملهی تلافیجویانه و سبوعانهی اعراب به ایران، ستم بسیاری بر مردم رفت؛ چنانکه عبدالحسین زرینکوب در کتاب «دو قرن سکوت» مینویسد: «در برابر سیل هجوم تازیان، شهرها و قلعههای بسیاری ویران شد. خاندانها و دودمانهای زیادی بر باد رفت. نعمتها و اموال توانگران را تاراج کردند و آن را انفال نام نهادند. دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسرا خواندند.»
عربها کتابها و کتابخانهها را سوزاندند و بر زبان فارسی کینه ورزیدند؛ چنانکه فارسی را زبان اهل جهنم مینامیدند.
اعمال ددمنشانهی اشغالگران و باجستانان چنان تخم کینه را از همان ابتدا در دل ایرانیان کاشت که هر اعتراض و شورشی که در جهان اسلام رخ میداد، ایرانیان در آن حضور داشتند. عمر خطاب، خلیفهی دوم مسلمانان نیز در سال 25 هجری قمری، به دست فردی ایرانی کشته شد.
بعد از حمله اعراب به ایران، زرتشتیان باید برای زندگی در سرزمین خود، ایران، مالیات پرداخت میکردند؛ چراکه دین خود را به دین اعراب تغییر نداده بودند. همچنین آنها باید تعهد میدادند که در نقشهها و تصمیمگیریهای اعراب اشغالگر دخالت نکنند. البته ایرانیان طبقات اجتماعی بالاتر آمادگی بیشتری برای تغییر دین خود نشان دادند.
آنهایی که بهصورت داوطلبانه اسلام را میپذیرفتند از پرداخت مالیات معاف میشدند؛ اما باز هم با اعراب مسلمان برابر در نظر گرفته نمیشدند. با ایرانیان مسلمانشده مانند بردههای آزادشده رفتار میشد. آنها علیرغم پذیرفتن دین اسلام نمیتوانستند در میدانهای جنگ برای این دین جدید، سوار بر اسب بجنگند یا اسلحه به دست گیرند. آنها حق ازدواج با زنان عرب را نیز نداشتند.
ایرانیهایی که بهمدت ۴۰۰ سال تحتحاکمیت زرتشتیان به حکومت دینی عادت داشتند، بهمرور دین جدید را پذیرفتند و به حکومت جدید عادت کردند. آن دسته از ایرانیان که نمیخواستند به اسلام تغییر دین دهند و به خارجیان متجاوز مالیات بپردازند، باید از سرزمین مادری خود فرار میکردند. آنها ایران را به مقصد «گجرات هند» ترک کردند و در آنجا جامعهی جدیدی از زرتشتیان بهنام «پارسیان هند» برپا کردند.
ایران بعد از حمله اعراب
بعد از ساسانیان، ایران سه گروه حاکم عرب به خود دید: خلفای راشدین، امویان و عباسیان. با کشتهشدن حضرت علی(ع) در مسجد کوفه، حکومت جهان اسلام به دست امویان افتاد. امویها به خوی عرب جاهلی گرایش داشتند. آنها نژاد عرب را برتر از دیگران میدانستند.
در زمان امویان دیگر خبری از آن لشگر عربهای ساده و بیابانگرد نبود که تبلیغ برابری و برادری انسانها میکرد. امویان که در خواب هم در و دیوار زرین و سیمین کاخهای مدائن را ندیده بودند، حالا در جام زرین، خوندل ایرانیان را مینوشیدند و موالی خطابشان میکردند. آنها حتی زبان ایرانیان را برنمیتافتند. چنین بود که در زمان حجاج ابن یوسف، صحبت به زبان فارسی در امور اداری ممنوع شد؛ هرچند همین جنگطلبان وقتی نیاز به ادارهی امور پیدا کردند، ناچار از نظام دیوانی ساسانیان و اصطلاحات فارسی بهره بردند. نظام دیوانی ساسانی تا دویست سال به زبان فارسی در دربار خلفا کاربرد داشت.
از آنجاییکه بعضی از ایرانیان به رفتار بد اعراب با کشور و همشهریان خود واکنش نشان دادند، ارتش اعراب با گسیل تعداد زیادی نیرو آنها را سرکوب کرد. این سرکوب از دوران عمر آغاز شد و تا زمان معاویه ادامه داشت. معاویه نیز با همین هدف نیروهایی از دمشق به ایران فرستاد.
مهاجران عرب بهصورت مداوم به سمنان و خراسان و سیستان میآمدند تا در این مناطق ساکن شوند. در حدود یک قرن، این مهاجرتها به بخشهای دیگر ایران نیز ادامه داشت و آنقدر ناخوشایند بود که گاهی ایرانیان شهرکها و شهرهای خود را بهدلیل حضور این مهاجران عرب ترک میکردند. اعراب سبک زندگی اولیهی خود را در ایران حفظ کردند. بهبیان دیگر، آنها بهعنوان گلهدار و نگهبان جاده و راهزن به زندگی خود ادامه دادند. بهندرت پیش میآمد که کشاورزی کنند یا در قناتها به فعالیت مشغول شوند.
ایران در دورهی خلافت عباسی
اندکی از یک قرن گذشته بود که جنبش خراسانیان به رهبری ابومسلم خراسانی به وقوع پیوست و حکومت عباسیان را بر بنیامیه چیره کرد؛ هرچند بعدها، محبوبیت روزافزون ابومسلم در میان مردم باعث بیمناکی خلفای عباسی و کشتن وی شد.
عباسیان نام دودمان خود را از عموی پیامبر، عباس گرفته بودند و خود را به ایشان منتسب میدانستند.
از آن پس، ایرانیان در دستگاه خلافت عباسیان نفوذ کردند و به آنها در ادارهی امور کشور کمک نمودند. آنها شیوههای مدیریت ساسانیان را در دربار عباسیان به کار گرفتند. بسیاری از وزیران و سرداران سپاه ایرانی بودند.
از آغاز خلافت عباسیان، خلیفهزادگان باید کتاب «عهد اردشیر» را میآموختند. این کتاب، قانون اساسی دولت ساسانیان بود. در روایتی آمده است که وقتی معلم از مأمون پرسید به پسرش «الواثقبالله» چه بیاموزد، خلیفه گفت: «به او کلام خدای تعالی را بیاموز و او را وادار تا عهد اردشیر را بخواند.»
در این دوره، خلفای عباسی بهتقلید ساسانیان از هنرمندان حمایت میکردند و به آنها پاداش و صله میدادند. این امر باعث شد هنر در سرزمینهای اشغالی توسط مسلمانان رونق یابد.
جنبشهای ایرانی در برابر اشغالگران عرب
در ایران، چندین جنبش ملیگرایانه در برابر حمله اعراب پدیدار شد. در ادامه به برخی از این جنبشها اشاره میکنیم:
نهضت شعوبیه
از اولین نهضتهای نظامیافتهی ایرانیان علیه اعراب و امویان، خیزش تحصیلکردگان و دانشمندان ایرانی با نام «نهضت شعوبیه» بود.
این خیزش بیشتر بر پایهی ادب و فرهنگ شکل گرفته بود و میتوان آن را نهضتی ادبی خواند. اهالی شعوبیه بر اصل برادری و برابری همهی انسانها در اسلام تأکید میکردند. در آن زمان، نسل جدیدی از شاعران ایرانی شعرهایی به زبان عربی گفتند که مضمون آنها برتری ایرانیان بر عربها بود. خاندان «یسار نسائی» در این کار شهره بودند. آنها شعرهایی دربارهی عظمت ایرانیان و منش نیکشان میسرودند.
تلاش بنیامیه در خاموشکردن این نغمههای اعتراضی بینتیجه بود. گویی ایرانیان بعد از سالها بهتزدگی، حافظهی تاریخی خود را بازیافته بودند.
جنبش ملیگرایی ابومسلم در برابر متجاوزان عرب
در استان خراسان ایران، ایرانیانی که تازه مسلمان شده بودند، به جنبش ضد حاکمان بنیامیه در دمشق پیوستند که رهبر آن سرداری ایرانی بهنام «ابومسلم» بود. امویان چندین نیروی نظامی به بخشهای مختلف ایران فرستادند تا کتابها را از بین ببرند و روشنفکران ایرانی را بکشند. دغدغهی اصلی آنها گسترش دین اسلام نبود؛ مسئله این بود که تازهمسلمانها دیگر مجبور به پرداخت مالیات نمیشدند. این مالیاتها جزو داراییهای خلیفه به حساب میآمد، نه بودجهی مسلمانان.
ابومسلم به همهی ایرانیان مسلمان، زرتشتیان و ضدامویان عرب اجازه داد تا در جنبش او شرکت کنند. آن دسته از خلفای عباسی که مخالف امویان بودند نیز از جنبش ابومسلم حمایت کردند.
جنبش ابومسلم از فرارود (ماوراءالنهر) آغاز شد و تا سوریه پیش رفت. ارتش ابومسلم، دمشق و دیگر شهرهای سوریه را فتح کرد و خشم خود علیه امویان را در آنجا فروریخت. خلیفهی اموی کشته شد و ساختار حکومت آنها فروپاشید.
عباسیان از ابومسلم برای پایهریزی قدرت خود در کوفه استفاده کردند؛ ولی بعدها علیه ابومسلم نقشه کشیدند. او را دعوت کردند و به او قول امتیازهای فراوانی دادند؛ اما در عوض او را به قتل رساندند. جنبش ابومسلم «جنبش سیاه جامگان» نام داشت. او برای مدتی طولانی مایهی افتخار بسیاری از افراد هممنطقهای خود بود.
جنبش ملیگرایی سنباد در برابر متجاوزان عرب
رفتار خبیثانهی عباسیان نسبت به ابومسلم، بهسرعت خشم مخالفان مسلح را برانگیخت. اولین جنبش بزرگ، دو ماه پس از مرگ ابومسلم و توسط فردی زرتشتی بهنام «سنباد» آغاز شد. اکثر انقلابیها، زرتشتی و مزدایی بودند.
بهتدریج، ارتشی ۱۰۰هزار نفری از انقلابیها شکل گرفت. این خطری جدی برای حاکمان عباسی در خراسان به حساب میآمد. در ابتدا، ماهیت این جنبش علیه حمله اعراب به ایران بود؛ اما بعدها شکل ضددین به خود گرفت. این مخالفان حدفاصل شهرهای ری و ساوه در برابر ارتش عباسی شکست خوردند؛ اما بنیان حکومت خلیفه را به لرزه درآوردند. این جنبش، «سپید جامگان» نام گرفت. بعدها جنبش سپید جامگان در ماوراءالنهر ادامه پیدا کرد.
جنبش ملیگرایی استاد سیس در برابر متجاوزان عرب
«استاد سیس» انقلابیای قوی و پیرو دین زرتشت و بهگفتهی پیروانش، فردی خردمند بود. او جنبش خود علیه عباسیان را از بادغیس، افغانستان امروزی، هرات و سیستان آغاز کرد. ماهیت جنبش او ضدخلیفه و ضدعرب و حتی ضداسلام بود. گفته میشود که ۳۰۰هزار نفر او را حمایت میکردند.
استاد سیس بعد از چند پیروزی کوچک و هنگامی دستگیر شد که سیستم حکومت خلیفهی عباسی را نگران کرد. برخی از نیروهای او به اسارت گرفته شدند و همهی ساکنان قلعهی او که متهم به ارتداد شده بودند، بهسرعت کشته شدند. این جنبش حتی از نام ابومسلم نیز برای جذب حامیان بیشتر استفاده نکرد.
جنبش المقنع در برابر متجاوزان عرب
۲۰ سال پس از حمله اعراب به ایران و کشتهشدن ابومسلم، المقنع چندین نفر را تحتنام خود جمع کرد. جنبش «المقنع» که ابومسلم را شهید میدانست، از خراسان و ماوراءالنهر آغاز شد و زرتشتیان، مزداییان و برخی اعراب و ترکهای ناراضی را به خود جلب کرد. المقنع با پوشیدن نقابی سبز یا طلایی، این انقلاب را رهبری میکرد؛ به همین دلیل «پیامبر نقابدار» نام گرفت.
او با زندهکردن برخی از باورهای پیش از اسلام سعی کرد عشق و علاقهی بسیاری از پیروان خود را جلب کند. این جنبش، «سپید جامگان» نیز نام گرفت. آنها در طول مبارزهی خود با عباسیان پیروزیها و شکستهای متعددی را تجربه کردند. آنها مخالفان و مسلمانان را کشتند؛ همچنین برای انتقامگرفتن، خانههای اعراب و نیز مساجد را نابود کردند.
خلیفهی عباسی تلاشهای بسیاری کرد تا جنبش المقنع را سرکوب کند و افراد بسیاری را برای انجام این کار گسیل کرد. درنهایت موفق شد قلعهی المقنع را تصرف کند و بسیاری از پیروان او را بکشد یا دستگیر کند. پایان این انقلاب بسیار رمزآلود است. برخی بر این باورند که المقنع با پریدن در آتش خودکشی کرد و برخی نیز معتقدند که او ناپدید شده است. دین او تا زمان ظهور قدرت مغولها در خراسان ادامه داشت و برخی منتظر بازگشت او بودند.
جنبش ملیگرایی بابک در برابر متجاوزان عرب
بعد از حمله اعراب به ایران، باور مزدکی در میان روستاییان بهعنوان اعتقادی صلحجو ادامه داشت. بهمرور و در نتیجهی حمله اعراب به ایران، این باور به مقاومت شورشی مسلحانهای تبدیل شد. در زمان حکومت «جاویدان ابن صالح»، این باور به قیام و جنبشی مردمی از سوی مقاومتی مخفی تبدیل شد. کردها و لرها نقش عمدهای در گسترش این جنبش در شمال شرقی ایران داشتند. بعدها این جنبش به دست بابک افتاد. انقلاب بابک علیه اعراب متجاوز، ماهیتی ضدخلیفه و ضدعرب داشت.
پیروان بابک «سرخ علمان» یا «سرخ جامگان» نامیده میشدند.
مقاومت و شورش مسلحانهی بابک خیلی زود به کابوسی مرگبار برای خلفای عباسی تبدیل شد. آنها بسیاری را برای کشتن بابک فرستادند؛ اما همه در تلاش خود ناموفق بودند.
درنهایت پس از ۲۴ سال، ایرانی تازه مسلمان شدهای بهنام افشین مأموریت پیدا کرد تا بابک را از دژ خود بیرون بیاورد. خلیفه او را به ارتشی بزرگ و مسلح مجهز کرده بود؛ ولی همهی تلاشهای او برای شکست دژ بیهوده شد.
افشین برای بابک پیام فرستاد و به او قول داد که کمک میکند باورهای گذشتگان حفظ و منتشر شود. به این طریق، برای بیرونآوردن بابک از دژ برنامهریزی کرد و درنهایت بابک را دستگیر نمود و او را به سامرا، نزد معتصم خلیفهی عباسی فرستاد. در زندان خلیفهی عباسی بهطرز ناجوانمردانهای به او اهانت شد و بعد از مثلهشدن به قتل رسید.
خواجه نظامالملک توسی در سیاستنامه مینویسد: «چون یک دستش بریدند، دست دیگر در خون خود زد و بر روی مالید و همه روی خود سرخ کرد. معتصم گفت: این چه عمل است؟ گفت: شما هر دو دست و پای مرا خواهید برید. چون خون از روی روَد، زرد باشد. من روی خویش از خون خود سرخ کردم تا چون خون از تنم بیرون شود، نگویند که رویش از بیم زرد شد.»
این چنین بود که مرگی دلاورانه در راه آزادی و میهن، سرنوشت بابک شد.
جنبش ملیگرایی مازیار در برابر متجاوزان عرب
مازیار شاهزادهای در جنوب دریای کاسپین یعنی طبرستان بود که در برابر نظام خلیفهای شورش کرد. حکومت خلیفهای او را بهدلیل زرتشتیبودن مرتد نامیده بود. پیروان او عمدتاً از میان روستاییان بودند و با اعراب و فئودالها مخالفت میکرد. این جنبش به نوعی از جنبش مزداییان تبدیل شد و پیروان مازیار «سرخ جامگان» نامیده شدند. ماهیت جنبش او علیه حمله اعراب به ایران و در اصل، ضدعرب و ضدخلیفه و ضداسلام بود.
اوایل جنبش، زندگی مسلمانان و بعدها بنای مساجد بهطور چشمگیری در خطر بود. در نتیجهی حملات نظامیان خلیفه به منطقه، مازیار دستگیر شد و به سامرا، در نزدیکی بغداد فرستاده شد. به او اهانت ورزیدند و مجرم به ارتداد، در بغداد اعدام شد.
لازم به ذکر است که افشین در ابتدا بهدلیل کمک و همکاری در دستگیری بابک تحسین شد؛ اما درنهایت، به تحریک مازیار علیه نظام خلیفه محکوم گردید. درنتیجه او را نیز به سامرا فرستادند تا محاکمه شود. در آنجا اعراب متوجه شدند که افشین اسلام را باور ندارد و نسبت به اعراب حس دشمنی دارد. عربها فهمیدند که او تصمیم داشته است خلیفه را در بغداد به قتل برساند. به این دلایل افشین نیز بهحکم ارتداد به دار آویخته شد.
نتیجهی جنبشهای ایرانیان در برابر حمله اعراب به ایران
افزون بر قیامهای پیشین علیه نظام خلیفهای که در بغداد حاکمیت داشت، سرکوب بابک و مازیار و افشین به قدرت خلفا افزود. این سه انقلابی که خود را به ساسانیان نسبت میدادند و از جانشینان آنان میدانستند، بیش از دیگران در برابر حمله اعراب به ایران مقاومت کردند. علیرغم شکست، همهی این جنبشها باعث شدند که در دلهای مردم سراسر امپراتوری ازهمپاشیدهی ساسانیان، احساسات ضدعرب به پا شود. همچنین در اثر این جنبشها بود که طبرستان به مرکز جنبش ضدعباسی و تا حدی ضدعرب تبدیل گردید.
هیچکدام از این جنبشها و قیامهای علیه حملهی اعراب که تقریباً طی ۲۰۰ سال اتفاق افتادند، نتوانستند خلفا را از بین ببرند؛ اما سبب سلب نظارت و سلطنت مستقیم بغداد بر ایران شدند.
پرسشهای متداول حمله اعراب به ایران
اگر پاسخ پرسشهای خود را در موارد زیر پیدا نکردید، از طریق بخش دیدگاههای همین پست، سوالهایتان را با ما در میان بگذارید. ما در اولین فرصت به آنها پاسخ خواهیم داد.
حمله اعراب به ایران در چه سالی بود؟
این حمله در سال ۶۳۳ میلادی و در زمان خلیفه دوم اعراب، عمربنخطاب، رخ داد.
مدت حمله اعراب به ایران تا فروپاشی دولت ساسانی چقدر بود؟
مدت حمله مزبور ۱۸ سال بود که از سال ۶۳۳ میلادی آغاز شد و تا سرنگونی کامل حکومت ایرانیان در سال ۵۴۱ میلادی، ادامه یافت.
پایان حکومت اعراب بر ایران چه موقع اتفاق افتاد؟
نافرمانیهای حکمرانان آل بویه و دیلمیان و علویان از یک سو و حملهی مغولان به ایران (۱۲۵۸ میلادی) از سوی دیگر، باعث پایانیافتن حکومت اعراب بر ایران شدند.
فتح ایران بهدست اعراب، در زمان کدام خلیفه اتفاق افتاد؟
در زمان عمر، دومین خلیفه از خلفای راشدین.
فرمانده سپاه ایران در جنگ قادسیه چه نام داشت؟
فرمانده ایران در نبرد قادسیه رستم فرخزاد نام داشت. او در جنگ با اعراب در قادسیه شکست خورد. قادسیه شهری در عراق و نزدیک شهر کوفه است.
مهمترین قیامها علیه حکومت اعراب در ایران کداماند؟
در ایران قیامهای بسیاری علیه ظلم و ستم بیگانگان عرب شکل گرفت. نهضت شعوبیه، قیام ابومسلم خراسانی، مازیار و بابک خرمدین از این دست قیامها بودند.
درود برشما استادفاضل .موجز ولیکن مفصل
محبت دارید آقای نظری گرامی،
نظر لطف شماست.