تاریخ ایلخانیان، روایت حضور و کشورگشایی قوم مغول در جهان است. قبایل مختلفی در قسمت شرقی فرارود (ماوراءالنهر) زندگی میکردند که به مجموع آنها «مغولان» گفته میشد. برخی مورخان بر این اعتقادند که مغولان، نوادگان «هونها» هستند. حتی اگر درست هم نباشد، میتوانیم مهارتهایشان را در تیراندازی با کمان و مبارزه و استفاده از خنجر، با هونها مقایسه کنیم. در تاریخ ایران، حملهی ویرانگر آنها به خراسان و عراق و عواقب آن ذکر شده است، حملهای که یادآور هونها و رفتارشان با ملل همسایه بود.
نقشهی ایران در دورهی ایلخانان
قدرتگرفتن چنگیزخان مغول
نام اصلی چنگیزخان، تموچین است. او بین سالهای 1155 تا 1167 میلادی به دنیا آمد و بیشتر وقت خود را صرف اتحاد و آشتی بین قبایل مغولی کرد که دائم باهم در ستیز بودند. بالاخره توانست همهی قبایل مغول را به فرمان خود درآورد و لقب «خان بزرگ» را دریافت کند. این اولین گام در تشکیل امپراتوری مغول بود. او به این حد بسنده نکرد و به فکر گسترش قلمروی حکومتش افتاد.
آن هنگام که خلفای عباسی و خوارزمشاهیان برای یکدیگر چنگ و دندان تیز میکردند و به فکر گسترش قلمروی خود بودند، قدرت تازهی مغولان از شرق سربرآورد و بهآهستگی بهسمت سرزمینهای اسلامی پیشروی کرد.
حملهی چنگیزخان مغول به ایران
«آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند.» این وصف عطاءالملک جوینی در کتاب «تاریخ جهانگشا»، دربارهی وحشیگری قوم مغول در ایران است. مغولان به سرکردگی چنگیزخان به ایران حمله کردند. کاری که چنگیز در ایران انجام داد، غارت و ویرانگری انتقامجویانه بود.
پس از ۴۰ سال، رهبر مغول دیگری بهنام «هولاکو» برای بار دوم به ایران حمله کرد و سلسلهی ایلخانیان (ایلخانان) را بنیان نهاد. ایلخانی بهمعنی سیستمی است که سران قبایل در آن حکمرانی میکنند.
تاریخ ایلخانیان و حملات مغولها به ایران
چنگیزخان تعدادی بازرگان مغول مسلمان را با پیامهای دوستانه بهسوی خوارزمشاهیان فرستاد، در همهجای ایران شایعاتی مبنی بر جاسوسبودن آنها پخش شد. مقامات دستور به قتل رساندن همهی آن ۴۰۰ نفر را صادر و هدایای آنها را نیز مصادره کردند. بعداً چنگیز نمایندهای را با پیغام اعتراضی به ایران فرستاد؛ آنها او را نیز کشتند. در این زمان، علاءالدوله محمد خوارزمشاه، فرمانروای ایران بود.
کشتار سفیران، چنگیز را بهشدت عصبانی کرد و باعث شد وی تهاجم خوفناک و مرگباری را به سرزمینهای خوارزمشاهیان آغاز کند. حملهی مغول به ایران در سال 1227 میلادی رخ داد.
ارتش مغول همهی شهرهای سر راه خود را تخریب کرد. جلالالدین، پسر محمد خوارزمشاه، بعد از مرگ پدر تلاش کرد تا در برابر هجوم مغولان ایستادگی کند. او به نیشابور رفت و با استقبال گرم مردم روبهرو شد و آنها را به مقاومت تشویق نمود.
نیشابوریان تا جایی که در توان داشتند در برابر مغولان ایستادگی کردند؛ ولی قحطی و نبود غذا، کار را برایشان دشوار نمود و عاقبت، شهر سقوط کرد. در این تجاوز، تولیخان سردار سپاه مغول بود.
مغولها پس از فتح نیشابور، مردم را در صحرایی جمع و همگی را از دم تیغ گذراندند؛ چنانکه جوی خون راه افتاد. آنها حتی به سگها و گربههای شهر هم رحم نکردند. این سرنوشت همهی مردمان شهرهایی بود که در برابر متجاوزان مقاومت کردند.
مردم بیگناه منطقهی وسیعی از ایران و عراق با حملهی انتقامجویانهی چنگیز قتلعام شدند. این انتقام، خوارزمشاهیان را هدف قرار نداده بود؛ بلکه ضربهی مرگبار خود را در مقیاسی بزرگتر، با مرگ ۴۰۰ نفر از مردمش، مستقیماً بهسمت مردم بیگناه عادی نشانه رفته بود.
پیش از آنکه مغولان به رهبری هولاکو برای بار دوم به ایران حمله کنند، کشور بهمدت ۴۰ سال بود که از حملهی چنگیز و عواقب آن رنج میبرد. مغولانی که تحتفرمان هولاکو به ایران حمله کردند، با مغولان تحتفرمان چنگیز متفاوت بودند. اینها با ایرانیان و اعتقاد و فرهنگشان آشناتر بودند؛ بنابراین در مقایسه با چنگیز، رفتار ماهرانهتری با ایرانیان داشتند.
به قدرت رسیدن ایلخانان مغول
هلاکو و سپاهش چهل سال بعد از حملهی چنگیز، به ایران وارد شدند. لشکر هلاکوخان که نسل جدیدی از مغولان بودند، در اثر آشنایی و همنشینی با دنیای متمدن، روش بخردانهتری را در لشکرکشی برگزیدند. آنها برای هجوم نقشه داشتند و حتی محلهای اتراق سپاه را از پیش تعیین کرده بودند.
هلاکو میدانست که باید به حاکمیت خلیفهی بغداد و تهدید اسماعیلیان پایان دهد. بنابراین برخلاف پیامهای فروتنانهای که رهبران اسماعیلیان برایش میفرستادند، وی قلعههای آنها را تصرف و ویران کرد. مهمترین قلعهی اسماعیلیان، الموت نیز به دست هلاکو افتاد. در آن زمان، خلافت عباسی نیز بسیار ضعیف شده بود و یارای مقاومت در برابر لشکر مغول را نداشت. خلیفهی بغداد هدایایی برای هلاکو فرستاد و سعی کرد او را از حمله به عراق منصرف سازد؛ اما این تلاشها نتیجهای دربرنداشت.
خیلی زود به پایتخت عباسیان نیز حمله و غارت شد و حکومت ۵00سالهی عباسی بهدستِ مغولها از بین رفت.
پس از خلع خلیفهی بغداد، هولاکو بهسمت غرب آسیا رهسپار شد و حتی به روسیه و فلسطین هم رسید. او و همسر مسیحیاش قصد داشتند بهمنظور ازبینبردن مسلمانان، به صلیبیون پیوندند؛ اما برادر هلاکو درگذشت و در پی آن، هلاکو به مغولستان بازگشت. سپس، سرزمینهای فتحشده را بین پسرها و فرماندهان مطیعش تقسیم کرد.
پس از آن، هلاکو بازسازی ویرانیها را آغاز نمود و از این طریق، سلسلهی ایلخانیان را در ایران بنیان نهاد و مراغه را پایتخت این سلسله اعلام کرد. هولاکو در طی تاریخ ایلخانیان بر منطقهای حکمرانی کرد که امروزه شامل ایران، شرق عراق، غرب افغانستان و ترکمنستان است.
جانشینان هلاکو در ایران
هلاکو اولین حکمران مغول بود که به خود لقب «ایلخان» داد. جانشینانش نیز همین رویه را در پیش گرفتند. به همین دلیل سلسلهی آنها «ایلخانیان» نام گرفت. آباقا، سلطان احمد تکودار، ارغون و گیخاتو، بایدو، غازان، الجایتو و ابوسعید، مغولانی بودند که بهترتیب به مقام ایلخانی رسیدند.
فروپاشی حکومت جانشینان هلاکو و افول تاریخ ایلخانیان
تاریخ نشان میدهد که آباقاخان، برنامهی هلاکو دربارهی پیوستن به صلیبیون را در پی گرفت، اما شکست بزرگی از جانب مصریان متحمل شد. همچنین، اختلاف نظر بر سر تخت پادشاهی در میان مغولها آغاز شد و فساد و عیاشی و هوسرانی، مغولها و تاریخ ایلخانیان در ایران را به زوال کشاند.
غازانخان به اسلام گروید، از دستور خانهای مغول سرپیچی کرد و سیاستهای پایتختش تبریز را تغییر داد. همچنین دستور تخریب کلیساها و کنیسهها و معابد دیگر ادیان را صادر کرد. ازاینرو با مخالفتهای زیادی از جانب فرماندهان مغول و شاهزادگان مواجه شد. درنتیجهی شکست نظامی در مقابل مصریان و به اسلام گرویدن خانهای مغول، اعتبار مغولها خدشهدار شده بود.
اولجایتو، برادر غازانخان، به اسلام شیعه گروید و نام خود را به خدابنده تغییر داد. او خود را متعهد میدانست که شریعت و احکام اسلامی و قانون عدالت غازانی را اجرا کند. وی سلطانیه را در نزدیکی زنجان امروزی تأسیس کرد و آن را بهعنوان پایتخت خود انتخاب نمود. او هم مانند دیگر خانهای مغول، به جاهای مختلف حملهی نظامی میکرد و بهدنبال بادهنوشی بود. زندگی سرشار از عیاشی داشت و به همین دلیل، خیلی زود درگذشت.
ابوسعید؛ آخرین پادشاه تاریخ ایلخانیان
پس از غازانخان، ابوسعید به تخت نشست. او اولین پادشاه ایلخانی بود که ظاهراً پس از گرویدن مغولان به اسلام به دنیا آمد و از ابتدا نامی اسلامی داشت. او از 9سالگی به فرمان پدرش حاکم خراسان شد. ابوسعید از همان کودکی با تدبیر امیر چوپان، امیر لشکرش، به ادارهی امور میپرداخت؛ بعدها بهدلیل خصومتی که بینشان پیش آمد، امیر چوپان را به قتل رساند.
ابوسعید بهدلیل شجاعت در نبرد، به لقب «بهادر» مشهور شد. وی از نظر اخلاقی، پادشاه فاسدی بود که به حقوق مردم تجاوز میکرد. پس از مرگ ابوسعید، پسران او و امرای سپاه بر سر جانشینی به جان هم افتادند و حکومت ایلخانیان از هم پاشید.
جنگ بر سر قدرت و توطئههای مختلف با هدف بهدستآوردن قدرت، حکومت آنها را کماقتدار و کماعتبار کرده بود. درنتیجهی مرگ پادشاه بعدی یعنی ملکاشرف، دورهی تاریخی ایلخانیان هم به پایان خود رسید و خانات به استانهای کوچکی تجزیه شد که عمدتاً تحتحکمرانی ایرانیان بودند.
سیستم اداری ایلخانیان
سلسلهی ایلخانیان در زمان حکومت غازانخان، از خانهای مغول مستقل شد. سیستم ارتباطات هم برخی فرایندهای سازماندهی مجدد را طی کرد. ارتش اصلاح شد. عناصر جدید مغولی وارد عرصههای هنر و معماری شدند، اما ایرانیان فرهنگشان را به روش خودشان ادامه دادند و حفظ کردند. همچنین، همراه با زبان مغولی، زبانهای دیگری نیز همچون ترکی و فارسی و عربی به کار گرفته شد. تاریخ ایلخانیان شاهد برخی مدیریتهای ضعیف در اواخر این تهاجمات بود.
تاریخ ایلخانیان گواهی بر این حقیقت است که در طول سلطنت مغولها در ایران، وزیران ایرانی ادارهی کشور را بر عهده داشتند. کسانی که به شغل بسیار مهم وزارت گمارده شده بودند، همگی ایرانی بودند؛ اما دستور قتل همهی وزرا بهجز یکی از آنها توسط خانها صادر شد و داراییهایشان بهمنظور جبران کسری بودجه مصادره گردید.
سیستمهای جدید مالیاتی معرفی شدند. حاکمان با اموال حاصل از جنگها و دفاتر گمرکی و مالیاتی، دولت ایلخانیان را از نظر مالی تأمین میکردند. تجارت خارجی هم که میتوانست بخشی از نیازهای مالی دولتها را تأمین کند، نسبتاً در حال شکوفایی بود.
حاکمان قسمتهای مختلف امپراتوری ایلخانی، هدایا و رشوههای مختلفی به دربار خانات پیشکش میکردند. آنها مقداری از مالیاتهای مستقیم را از مردم جمعآوری میکردند. البته از آنجایی که تحصیلداران مالیاتی فاسد بودند، بخشی از مالیات یا همهی آن را پیش از رسیدن به خزانهداری برای خود برمیداشتند.
نکات جالب دربارهی تاریخ ایلخانیان
مغولان به اسلام روی آوردند؛ اما نتوانستند ملت فتحشده (ایرانیان) را با زور یا با القا، با اعتقادات خود همراه کنند. در عوض، فرهنگ و اعتقادات ایرانیان الهامبخش آنان شد و فرهنگشان را بهشکلی گسترده تحتتأثیر قرار داد. ایلخانیان با دیگر مذاهب مدارا میکردند و هیچکس را مجبور نمیکردند که به مذهب آنها دربیاید. در زمان ایلخانیان، پیروان همهی ادیان در ایران برای انجام اعمال مذهبی خود آزادی داشتند.
درنتیجهی گرویدن مغولان به اسلام، تجارت جدیدی بین شرق و غرب آغاز شد. مغولها تحول درخورتوجهی در راه ابریشم پدید آوردند. ابریشم چینی و ادویههای هندی به اروپا حمل میشدند. افزون بر آن، کالاهای اروپایی هم به این مسیر وارد شده بودند. هیئتهای مبلغ مسیحی هم بهمنظور جذب حمایت مغولان از صلیبیون، در این مسیر سفر میکردند.
در آن دوران، برخی رشتههای تحصیلی همچون ستارهشناسی و ریاضیات و پزشکی، رشد چشمگیری داشتند. شکوفایی شعر و ادبیات نیز در تاریخ ایلخانیان کمنظیر است. برخی از شاعرانی که در سطح جهانی شناختهشده هستند، در آن دوره میزیستهاند. حافظ و سعدی و مولوی، نمونههایی از این شاعران هستند. این دستاوردهای ادبیات فارسی را مدیون تأثیر تمدنهای موجود پیش از مغول در ایران هستیم. اثرات ویرانیها و قتلعامهای مغولان در جوامع ایرانی، پس از چند نسل همچنان مشاهده میشد.
در زمان سلطنت غازانخان، علوم و صنایعدستی مختلف رونق گرفتند. وی درزمینهی تاریخ ملل و اقوام زمان خود دانش درخورتوجهی داشت؛ ازاینرو مورخان آن زمان، کتابهای ارزشمندی نوشتند. وی همچنین دستور ساخت بناهای عظیمی همچون مساجد، مدارس، خانقاهها، کوشکها و حمامهای عمومی را در پایتخت خود (تبریز) صادر کرد. معماری دورهی ایلخانیان دنبالهی کهنالگوی دورهی سلجوقیان بود؛ اما درنتیجهی ساخت چنان بناهای عظیمی، سبک معماری ترکیبی جدیدی پدید آمد.
در زمان سلطنت غازانخان، صنعت نساجی در برخی شهرها همچون تبریز و یزد و کرمان رونق گرفت. بازرگانان اروپای غربی، مشتری منسوجات ایرانیان بودند. سلیقهی مغولی را تا حدی میتوان در این هنر مشاهده کرد، که در اصل ناشی از حضور همزمان ایلخانیان در این دوره است.
موسیقی و نقاشی هم در تاریخ ایلخانیان بسیار رونق گرفت. چندین مکتب مینیاتور ایرانی نیز ایجاد شد. در شهرهای بزرگ، کارگاههای عمدهای از ذوق و سلیقهی محلی خود پیروی میکردند.
زندگی ایرانیان در دورهی ایلخانیان
مردم عادی از ظلم و ستمهایی که خانها و مقامات بر آنان وارد میکردند در عذاب بودند. آنها تحتفشار مالیاتهای سنگین بودند و خشکسالی و فقر را هم تحمل میکردند. اختلاف طبقاتی شدیدی بین اقشار فقیر و غنی وجود داشت. تعدادی از مردم زندگی نسبتاً خوبی داشتند و مابقی با فقر و بدبختی میزیستند. متأسفانه بهدلیل کنترلنکردن زادوولد، تعداد فقرا همیشه رو به افزایش بود.
در تاریخ ایلخانیان، فقر و بیثباتی بر زندگی بسیاری از مردم سایه گسترده بود. آنها به دلایل متعددی مردم را بهسوی تصوف هدایت کردند. مردم خانقاههای بیشتری ساختند و جامعهی صوفیان رشد کرد. مساجد و مدارس به این دلیل شکوفا شدند که منبع درآمد معتبری برای متکلمان (حکمای الهی) بودند.
فساد و پایبندی اندک به اصول اخلاقی باعث رشد فحشا در بین مردم شد. برخی از ثروتمندان، فقرا را وادار به تنفروشی در فاحشهخانهها میکردند. برخی از زنان آزاد هم بهدلیل فقر مجبور بودند که در چنین مکانهایی کار کنند. این مکانها را «خرابات» مینامیدند. خراباتها، مالیات ویژهای به دولت میپرداختند. این مکانها در زمان غازانخان بسیار فعال بودند.
غازانخان برای جلوگیری از توسعهی اینگونه مکانها، قوانین و مقرراتی تنظیم کرد. بهطور مثال، صاحبان خرابات اجازه نداشتند زنان را وادار به تنفروشی کنند یا در صورت تمایلشان به ترک این شغل، نمیتوانستند مانع آنها شوند. البته این امر نمیتوانست میزان فاحشگی و قمار و بادهنوشی را در خرابات محدود کند.
در اواخر حکمرانی ایلخانیان بر ایران، استانهای منفک از حکومت مرکزی برای مدت زمانی طولانی هدف هرجومرج بودند. با طولانیترشدن این سیستم، جنگ و درگیریهای محلی رخ داد، ادارات با نبود نظم و انضباط مواجه شدند و بهموجب بیثباتیها، وضعیت ناآرامی غالب شد.
نفوذ جهالت، فساد، دورویی و دروغ در همهی حوادث رخداده در تاریخ ایلخانیان غالب بود. این امر بهعنوان پیامد حملهی مغولها، از دورهی تیموریان تا بهقدرترسیدن صفویان ادامه یافت. ایرانیان برای رهایی از چنین وضعیتی، خواستار وحدت بودند که البته تا زمان صفویان محقق نشد.
دورهی آل مظفر (مظفریان) در پایان دورهی ایلخانان مغول
در واپسین روزهای تاریخ ایلخانیان و پیش از حمله تیمور به ایران، سلسلهای ایرانی برای مدتی کوتاه زمام امور را در اکثر نواحی جنوبی و گاهی کل ایران (به غیر از خراسان) به دست گرفت. آنها آل مظفر یا مظفریان خوانده میشدند. مظفریان نمیخواستند ایران بهدستِ تیموریان بیفتد؛ لیکن سرانجام، خود آنها بهدستِ لشکریان تیمور کشته شدند و دورهی کوتاه حکمرانیشان به پایان رسید.
پس از اینکه تاریخ ایلخانیان در ایران به پایان رسید، تیمور قتل و غارتی بدتر از چنگیز در ایران به راه انداخت.
پرسشهای متداول درباره تاریخ ایلخانیان
برای پیدا کردن پاسخ سایر سوالهایتان میتوانید با ما از طریق بخش دیدگاههای همین پست در ارتباط باشید. ما در اسرع وقت به سوالهای شما پاسخ خواهیم داد.
حکومت ایلخانیان چگونه تأسیس شد؟
تولیخان، سردار مغول، برادرش هلاکوخان را برای تصرف ایران فرستاد. هلاکو ایران را فتح کرد و اسماعیلیان و خلافت عباسی را سرنگون نمود. بدین ترتیب، سلسلهی ایلخانیان تأسیس شد.
آخرین ایلخان مغول کیست؟
سلطان ابوسعید بهادر خان آخرین ایلخان مغول بود.
ایلخانان چند سال بر ایران حکومت کردند؟
ایلخانان از سال 1256 تا 1356 میلادی، یعنی حدود 100 سال بر ایران حکمفرمایی کردند.
ایلخان به چه معناست؟
ایلخان بهمعنی رئیس ایل است و به شاهان مغول گفته میشد.
چه بناهایی یادگار دورهی تاریخ ایلخانیان در ایران است؟
گنبد سلطانیه، رصدخانهی مراغه، بازار قدیمی نائین و مقبرهی غازانخان از بناهای دورهی ایلخانیان در ایران هستند.